آرام تر از نسیم

اشعار و دلنوشته های من

آرام تر از نسیم

اشعار و دلنوشته های من

آرام تر از نسیم

˙·۰•●♥روزی خواهد رسید که تمامِ فکرهای مرا خواهند خواند!




•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ هشــدار! Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ♥●•
لطفاً در صورت کپی برداری نام نویسنده را نیز درج نمایید.
+ در خواست اعلام رمزمطالب را نفرمایید.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

همیشه یک جایی هست که آدم کم می آورد. شبیه همین وقتهایی که باید کسی یا چیزی باشد و نیست! اصلا نمیشود که باشد! نه که نخواهی، نه که نخواهد...
این روزها خیلی نمیشود فکر کرد. می دانی؟ هر چقدر بیشتر فکر کنی بیشتر کم می آوری. هر چقدر بیشتر فکر کنی، تلخ تر می شوی، تنها تر می شوی، اخم های زندگی ات بیشتر توی هم می رود.
فکر... اصلاً از کجا معلوم که این همه تلخی آخرش "شیرین" باشد؟! فکر... از کجا معلوم که بشود راه های قشنگ و سبز و هواهای دو نفره را با کسی که میخواهی باشد تجربه کنی؟ فکر... از کجا معلوم هر جایی که دوست داری را ببینی، هر چیزی که دلت میخواهد را تجربه کنی؟!
 همه اش رؤیا! همه اش ابهام و تاریکی! همه اش آخر هر فکری درماندگی و خستگی و احساس عجز!! تنهایی مفرط!!! این دردِ بی درمانِ آدم های عاشق!!!
تمام شمع هایی که در این تاریکی ها روشن کرده ام را بادِ بی تفاوتیِ زندگی، باد تقدیر و سرنوشت های رقم خورده، بادِ باورهای کم رنگ، بادِ دعاهای آدم های بدخواه! خاموش کرده است. شمع هایم تمام شده!
کبریت هایم از بغض و اشک خیسند!
کسی در این حوالی؛ فانوسی، شمعی، کبریتی، چیزی ندارد؟!...
هنوز در دلم روزنه ی امیدی هست... نور می بینم... نور...

 

/.///-/ از دفتر؛ چای بدون قند

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۳:۳۸
نسیم مکتبی